سیروسلوک و عرفان آیت الله بهجت
* حضرت آیت الله بهجت، در کنار تحصیل و پیش از دوران بلوغ، به تهذیب نفس و استکمال معنوی همّت گمارده و در کربلا در تفحّص استاد و مربی اخلاقی برآمده که به وجود آقای قاضی که در نجف بوده، پی برده بود. پس از مشرف شدن به نجف اشرف نیز از استاد برجسته خویش آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی استفادههای اخلاقی کرده است.
آیت الله مصباح : «پیدا بود که از نظر رفتار هم خیلی تحت تأثیر مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی بودند؛ چون گاهی مطالبی را از ایشان با اعجابی خاص نقل میکردند، و بعد نمونه هایش را ما در رفتار خود ایشان میدیدیم. پیدا بود که این استاد در شکل گرفتن شخصیت معنوی ایشان تأثیر بسزایی داشته است»
*آیت الله بهجت همچنین در درسهای اخلاقی آقا سید عبدالغفار در نجف اشرف شرکت جسته و از آن استفاده میکرد، تا این که در سلک شاگردان حضرت آیت الله سید علی قاضی(ره) در آمده و در صدد کسب معرفت از ایشان بر میآید و در هجده سالگی به محضر پرفیض عارف کامل حضرت آیت الله سید علی آقای قاضی تشرف مییابد و مورد ملاطفت و عنایات ویژه آن استاد معظّم قرار میگیرد. در عنفوان جوانی چنان مراحل عرفان را سپری میکند که غبطه دیگران را بر میانگیزد.
آیت الله مصباح: «ایشان از مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی در جهت اخلاقی و معنوی بهره برده و سالها شاگردی ایشان را کرده بودند. آیت الله قاضی از کسانی بودند که مُمَحَّضِ در تربیت افراد از جهات معنوی و عرفانی بودند، مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم آیت الله آقا شیخ محمد تقی آملی و مرحوم آقا شیخ علی محمد بروجردی و عده زیادی از بزرگان و حتی مراجع در جنبههای اخلاقی و عرفانی از وجود آقای قاضی بهره برده بودند.
درس های اخلاقی آیت الله بهجت
* به آنچه می دانید عمل کنید و آنچه نمی دانید احتیاط کنید تا روشن شود و اگر روشن نشد بدانید که بعض معلومات را زیر پا گذاشته اید، طلب موعظه از غیر عامل، محل اعتراض است و قطعا مواعظی را شنیده اید و می دانید، عمل نکردید و گرنه روشن بودید.
* کسانی که به آنها عقیده دارید نظر به اعمال آنها نمایید، آنچه می کنند از روی اختیار بکنید، و آنچه نمی کنند از روی اختیار نکنید، و این از بهترین های راه های وصول به مقاصد عالیه است.
* از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز، و ادعیه مناسبه اوقات و امکنه در تعقیبات و غیر آنها، و کثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه، و زیارت علما و صلحا و همنشینی با آنها، از مرضیات خدا و رسول است و باید روز به روز مراقب زیادتی بصیرت و انس به عبادت و تلاوت و زیارت باشد.
و برعکس کثرت مجالست با اهل غفلت، مزید قساوت و تاریکی قلب و دوری از عبادات و زیارات است؛ از این جهت است که احوال حسنه حاصله از عبادات و زیارات و تلاوتها، به سبب مجالست با ضعفا در ایمان، به سوء حال و نقصان مبدل می¬شوند؛ پس مجالست با ضعیف الایمان در غیراضطرار و برای غیرهدایت آنها، سبب می شود که ملکات حسنه خود را از دست بدهد، بلکه اخلاق فاسده آنها را یاد بگیرد.
* هدف باید این باشد که تمام عمر، صرف در یاد خدا و طاعت او و عبادت باشد تا به آخرین درجه قرب مستعد خودمان برسیم، و گرنه بعد از آنکه دیدیم بعضی به مقامات عالیه رسیدند و ما بی جهت عقب ماندیم، پشیمان خواهیم شد.
* بارها گفته ام و بار دیگر می گویم: کسی که بداند هر که خدا را یاد کند خدا همنشین او است احتیاج به هیچ وعظی ندارد. می داند چه باید بکند و چه باید نکند، می داند که آنچه را می داند باید انجام دهد و آنچه که نمی داند باید احتیاط کند.
* بعضی التماس دعا دارند و می گوییم برای چه؟ درد را بیان می کنند دوا را معرفی می کنیم به جای تشکر و به کار انداختن باز می گویند: دعا کنید! دور است آنچه می گوییم و آنچه می خواهند. ما از عهده تکلیف خارج نمی شویم بلکه باید از عمل نتیجه بگیریم، و محال است که عمل بی نتیجه باشد و نتیجه از غیرعمل حاصل بشود.
* به همدیگر نگاه نکنیم، بلکه نگاه به دفتر شرع نماییم و عمل و ترک را مطابق آن نماییم.
منبع:
" به سوی محبوب: دستورالعملها و رهنمودهایی از شیخ الفقها والمجتهدین، عارف ربانی حضرت آیه الله العظمی بهجت مدظله العالی ، تهیه و تنظیم مهدی ساعی، نشر دفتر آیت الله بهجت
" نامه های عرفانی، علی محمدی، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری
آدرس این مطلب :
http://www.tebyan.net/Hawzah/Ethics_Morality/2011/1/8/150705.html
ابوالفضل شفیعی
کتاب، دروازه ای به سوی جهان گسترده ی دانش و معرفت است و کتاب خوب، یکی از بهترین ابزار های کمال بشری است... .کسی که با این دنیای زیبا و زندگی بخش، دنیای کتاب، ارتباط ندارد، بی شک از مهمترین دستاورد انسانی و نیز از بیشترین معارف الهی و بشری محروم است. برای یک ملت خسارتی بزرگ است که افراد آن با کتاب سر و کار نداشته باشند ، و برای یک فرد توفیق عظیمی است که با کتاب مأنوس و همواره در حال بهره گیری از آن یعنی آموختن چیزهای تازه باشد.
رهبر عزیز؛ آیت الله خامنه ای
اول انتخاب کنید، بعد بخوانید! این توصیهی ما به آنهایی است که خیلی حوصلهی مطالعه ندارند ولی به آنها که حوصله دارند میگوییم هرکدام را وقت داشتید بخوانید!
سلام! راه اندازی اولین ماهنامهی دائمی که نویسندگانش اگر من این ستون را ننویسم، قسم میخورم که همه دانش آموز دبیرستانی هستند را به تمامی شما و مخصوصا والدین و اولیای مدارس تبریک میگویم. بالاخره توانستیم بعد از عمری به نوجوانان شهر این میدان را بدهیم که حرف بزنند. روش ما این است که بچهها در جلسهای موضوعات را انتخاب میکنند و هرکس، هرکدام را دوست داشت، مینویسد. وقتی مطالب جمع شد، توسط واحدهایی به نقد و بررسی محتوایی و فنی گذاشته میشود. اگر خوب بود، بدون هیچ تغییری با نام خود نویسنده نوشته میشود و اگر از نطر بچهها ایراد یا کاستیهایی داشت به حالت شورایی مورد بحث قرار میگیرد تا هم آموزشی باشد برای بقیه و هم نقدی باشد بر نویسنده. این طور هم بچهها به شیوهی صحیح نقد آشنا میشوند و هم از همین الآن نقد. فعلاً تصمیم نداریم ماهنامه را با عکسهای اضافی و مطالب بیخود پر کنیم. کلاس کارمان را گذاشتیم روی نوشتن عقاید و افکار بچهها. به همین دلیل کمی سنگین به نظر میرسد ولی نترسید. بخوانید که مفیدند. سوالاتی طراحی شده در آخر داریم و سبک ادبیای خاص! صبر میکنیم تا یکی، دو شماره از مجله بگذرد، بعد اسامی بچههای هر واحد را به طور کامل برایتان مینویسیم تا دیگر حرفی نماند! راستی، همه میتوانند مطلب برایمان بنویسند!
سردبیر= آقای محمد مهدی پور
ای دل غافل! اوباما نبود!
15 مرداد 1324، هواپیمایی از آمریکا به مقصد ژاپن؛ همراه با یک کودک نوپای 4 تنی به نامِ /span>Little Boy ! نامردا این پسربچه را عمدا از هواپیما بیرون پرت میکنند! وقتی پسرک روی زمین افتاد، آمریکاییها از نابود شدن یک حرامزاده شاد شدند ولی این شادی به قیمت جان 90 هزار نفر از اهالی هیروشیما شد! بماند آمار مصدومین و ناقصان و عجیب الخلقههای سالها بعدش! سه روز بعد، مَردَک چاقی«Fat Man» را سوار هواپیما کردند و مثل پسرک او را از هواپیما انداختند بیرون! نمیدانیم، شاید مردک پدر پسرک بود! او هم به همراه خود نزدیک به 130 هزار ناکازاکیایی را از این دنیا به آن دنیا برد! این دو مسافر از دست رفته را آمریکاییها وقتی به ژاپن بردند که آلمان و ایتالیا دو ماه قبل گفته بودند ما باختیم و تسلیمیم و ژاپن هم داشت مذاکره میکرد! یعنی جنگ جهانی دوم عملا تمام شده بود! جالبتر اینکه تا 65 سال بعد از آن موقع هیچ یک از دولتهای آمریکایی نه فقط آن جنایت هولناک را محکوم نکردند بلکه ادعا میکنند با بمباران این دو شهر به جنگ جهانی دوم خاتمه دادهاند!! خوب چکارش کنیم! بمبها گاوهای دیروز اند و آمریکای امروز، گاوچران دیروز!اما اکنون؛ مصادف با 17 فروردین 1389؛ روزنامهی نیویورکتایمز در مصاحبه با یکی از خوش استیل ترین افراد آمریکا که احتمالا پا به توپش بهتر از علی کریمی باشد اعلام کرد که جهانیان و مخصوصا ایرانی ها! ساده نباشید و گول ظاهر هَندسام و زبان چرب و چهره سیه فام او را نخورید! اوباما با شما نیست!البته روزنامه این را نگفت، ما خودمان فهمیدیم! ولی افسوس که ایران ما ساده لوح درَش وجود داشت! یکی با یکی دیگر گفت: دشمنی آمریکا با ایران تمام شده، مثل الآن که با ژاپن رفیق است و دیگرجنگ ندارد!! قضاوت را در مورد این جمله به شما وا میگذاریم. خلاصه، روزنامه به نقل از اوباما(!) نوشت: «من به عنوان رئیس جمهور آمریکا متعّهد میشوم که آمریکا هرگز از سلاح هستهای علیه رقبای خود که این سلاح را در اختیار ندارند و به مقررات منع گسترش تسلیحات اتمی احترام میگذارند، استفاده نکند، البته کشورهای خارج از این معیار، مانند ایران از استثناهای این مقررات جدید خواهند بود»! خیال کرده درس عربی یا شیمی است که استثنا داشته باشد! گاوچرانی است و عشق به گاو! جان مردم مثل مردم فیلمهایشان ارزنی نمیارزد! البته پیش خودمان بماند، ما این حرفش را در بوق کردیم و به جهان گفتیم: »آی جهان! او ما را تهدید کرد! اوکه صلحطلب بود معلوم شد که جنگطلب است!« ولی ته دل بشکن میزدیم که اعتراف کرد! به چه؟! به اینها: 1- دشمنی آمریکا با ملت ایران! پیش از این نیز »واین برگر« وزیر دفاع وقت آمریکا گفته بود: » ایران را به عنوان یک ملت باید نابود کرد«! 2- تمامی توطئه ها و سرمایه های هنگفت رسانه ای و جاسوسی آمریکا و متعهدانش برای مقابله با ایران اسلامی ناکام مانده و شکست خورده است که به بمب اتم روی آورده! مثل این زور آخری که زدند! بنابراین بهتر است اوباما سخن امام راحل(ره) ما را آویزه گوشش کند و دیگراز این غلطها نکند...!! با تشکر از خانم پورزارع
واحد خبری مشق عشق
از مهمترین شاخصه های پیشرو بودن در فرهنگ ، تمدن و تفکر در هر کشوری میزان سواد در آن کشور است و بعد فعال بودن مدارس و نهادهای آموزشی آن کشور.
به گواه تاریخ ایرانیان از دیرباز برای خرد و دانش ارزش بسیارقائل بودهاند. درنیایش های به جامانده درمتون باستانی از خداوند خواستهاند به آنها دانش وبینش عطا فرماید. ایرانیان دردورهی اسلام هم اهل ادب و علم بودند طوری که بیشتر علما و دانشمندان اسلامی درهمهی علوم، حتی ادبیات و صرف و نحو عربی، ایرانی بودند، اما با اصول فرهنگی و تمدن اسلامی.
یکی از مقاطع تاریخی که دوران رکود و سکون علمی بود دوران پس از صفویه بود. در این دوران نه علم و علم آموزی جدی گرفتهشد و نه مدارس و جایگاههای آموزش علم و این دوران تا پایان پهلوی ادامه یافت که با نگاهی کوتاه اوضاع علم و دانش و فرهنگ و تمدن را چقدر اصفناک خواهیم یافت و در همین دوران بود که دکتر حسابی تعریف می کند: /span>>/>»سال 1307 نامه نوشتم به وزیر آموزش عالی وقت و خودم را دکتر محمود حسابی معرفی کردم. وقتی او را دیدم تصور میکرد من پزشکم و طبابت می کنم. گفت دکتر فیزیک یعنی چه؟« و در همین سالهاست که مسئول دیگری ساختن دانشگاه را پا کردن در کفش غربیها میداند و ساختنش را در ایران هفتاد سال زود و یا مأمور سانسورش از ناشر می خواهد کلمه ی رضا را در شعر حافظ حذف کند که توهین به شاه کبیر است! همان سال هایی که زن هایش حق سواد آموزی ندارند و اگر در جایی ظاهرا حق اش باشد امکانش نیست و بیش از هفتاد درصد مردم بیسوادند و کتاب به ندرت چاپ می شود.
(مثلا در سال 1345 از جمعیت 15635844نفری زنان و مردان بالای ده سال، فقط 4649841نفر (حدود28%) باسواد بودند. از این تعداد سهم باسوادی روستاها کمتر از 15%بود. (نقل از کتاب تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران - دکتر ازغدی)
واما...، انقلاب ما انقلاب فرهنگی بود و در آن بیش از هرچیز نهادهای فرهنگی تغییر کردند، متحول شدند و پیش رفتند. برای آن که فرهنگ پیش برود و شکوفا شود، بیش از هرچیز باید ساختارهای آموزشی را اصلاح کرد و پیش برد. شاید برخی بگویند رشد تعداد دانش آموزان، مدارس و معلم ها، رشد دانشجو و اساتید و دانشگاهها نتیجهی رشد جمعیت است اما هر که از فضای حاکم بر نهادهای متولی سوادآموزی و گسترش سواد اطلاع داشته باشد و آن را با بعد از انقلاب مقایسه کند نظر دیگری خواهد داشت.
امروز نهضت تولید علم، بومی سازی علوم، خصوصا علوم انسانی، اصلاح ساختار آموزش و پرورش و آموزش عالی، تربیت و پرورش نیروها همراه با تعلیم و تخصص، نیاز اساسی کشور ماست. بازگشت دوباره عصر تعلیم و تربیت، همان که حضرت امام(ره)می فرمایند: »تعلیم باید پهلویش تربیت باشد.تربیت صحیح.تربیت صحیح اسلامی.اگر تعلیم تنها باشد فایده ندارد، بلکه مضر است. تربیت بی تعلیم هم نمی شود، به نتیجه نمی رسد، این دو باید با هم باشند.«1
یا در جایی دیگر می فرمایند:
1- صحیفه امام(ره) ج 8 ص 513
»در روایات هست که بچههایتان را تربیت کنید به غیر آن طوری که خودتان هستید. برای زمان آتیه، برای اینکه اینها در زمان آتیه باید دست به کار مملکت و کشور بشوند.شما بچه ها را از سیاست و این جور چیزها دور نگه ندارید. دور نگه داشتن بچه ها از سیاست اساس این می شود که وقتی وارد اجتماع شدند مثل آدم کوری وارد اجتماع شوند.«22- صحیفه امام(ره) ج 6 ص 442
واحد فرهنگ و ادب مشق عشق
شرکت /span>>/>»دل« اولین سری لپ تاپهای دارای قابلیت »مولتی تاچ« خود را معرفی کرد.
اولین سری از این لپ/span>>/>تاپها تحت عنوان Sport و نخستین لپتاپ مولتیتاچ شرکت دل است که دارای صفحه نمایش ۱۷/۳ اینچی LED به همراه پردازنده 2.1GHz دو هستهای اینتل پنتیوم T4300 و Gb4 رم DDR3 با مقدار باس 1066GHz و کارت ویدیویی ATI Radeon HD 4570 و 320Gb هارد دیسک داخلی است.این لپتاپ دارای سیستمعامل ویندوز7 نگارش خانگی و با قیمتی در حدود ۸۰۰ دلار یعنی حدود 800 هزار تومان خودمان، روانه بازار شد. دومین لپتاپ از این سری بنا بر اعلام این شرکت بیشتر برای مصارف استودیویی و فیلمسازی ساخته شده است و دارای امکانات قابل توجهی است.این لپتاپ با نام تجاری Studio 17 Touch روانه بازار میشود که توانایی پخش فیلمهای با کیفیت بالای 1080pi را نیز دارد. این لپتاپ از پردازنده اینتل Core i7 و 8Gb حافظهDDR3 و دو هارد دیسک 500Gb بهره برده است. شایان ذکر است در این لپتاپ یک رایتر بلوری دیسک و کارت صوتی Soundblaster X-Fi به همراه کارت گرافیکی یک گیگابایتی ATI Mobility Radeon HD 4650 بکاربرده شده است. سیستمعامل این لپتاپ که طبق اعلام این شرکت در ماه دسامبر روانه بازار شد ویندوز7 نگارش نامحدود است و با قیمتی در حدود ۲۹۰۰ دلار (خودتان ضرب در 1000 کنید!) عرضه خواهد شد. (خداوکیلی چند نفرتون میرید بخرید؟! البته اگه همون قیمت 800 هزار تومنیش بود شاید میخریدیما...! نه!؟) سایت خود شرکت دل هم اینگونه تعریف کرده البته ریزهکاریهاش رو بخونین. Techspot.com ،Dell.com ، Electronista.com.
واحد علمی مشق عشق
فرهنگ یعنی چه؟
فرهنگ یعنی ارزشهای یک جامعه /span>>/>و آن چیزی که مردم هر کشور به دید مثبت و خوب به آن بنگرند، مثل بسیاری از آداب و رسوم که به شکل یک ارزش درآمده و مردم به آن احترام گذاشته و پایبند به اصول آن میباشند. اصولی که ممکن است نشئت گرفته از مذهب آن جامعه باشد و یا بر اساس اصول اخلاقی باشد. در هر صورت افراد برای فرهنگ جامعهی خود ارزش قائلند ولی باید بدانیم، آنچه را که به عنوان فرهنگ مینامیم، در هر جامعه فرق میکند.
ممکن است آنچه را که ما ایرانیان به عنوان یک رفتار فرهنگی تلقی کنیم، در جامعهی دیگر رفتار فرهنگی به حساب نیاید. هر جامعهای فرهنگ خاص خود را دارد و به آن ارزش مینهد. ما مسلمانان و تقریباً تمام کشورهای مسلمان فرهنگ و ارزشی که دنبال میکنیم، فرهنگ و ارزش الهی است و آنرا به عنوان هدفی مهم در جامعه تحقق میبخشیم. در یک جامعه، یکی از اولین شروط پیشرفت، برخورداری از فرهنگ است. پس فرهنگ به عنوان یک اصل مهم در پیشرفت کشور نقش اساسی دارد. آنچه که خواندید، تعریف و مثالی برای فرهنگ بود از یک نگاه خاص. فرهنگ موضوعی است چند بَر که نمیتوان به صورت یک طرفه به آن نگاه کرد. ماهنامهی مشق عشق تلاش دارد تا در این ستون دائمی به موضوع فرهنگ، از تعاریفش گرفته تا کاربردهای درست و سوء استفادههای بعضی قدرتها از آن بپردازد. از آن جهت که در دوران مهندسی فرهنگی به سر میبریم، مشتاقانه منتظر نظرات شما در این مورد هستیم تا آنها را پس از تجزیه و تحلیل به عنوان یک نظر به چاپ برسانیم.
ادامهی این بحث را حتماً دنبال کنید... .
علی محمد امیدپناه
آغاز فعالیت مشاورهای مشق عشق؛
/span>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>
امروزه درک سنتی و پایینی از برنامهریزی درسی در مدارس و آموزشگاهها حاکم است. درکی که برنامهریزی درسی را /span>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>محدود به مدیریت زمان و مدیریت زمان را محدود به دفترهای برنامهریزی که انباشته از جداول و قفسه های زمانی هستند، میکند. این دفترهای برنامه ریزی با اندکی تغییر از روی هم کپی و پیدرپی منتشر میشوند و بسیاری از دردسرهای دانشآموزان هم به دلیل استفاده از همین روشها و ابزارهای کهنه است. پس یک خانهتکانی واقعی در این زمینه لازم است. این عواملی است که نویسندهی کتاب »خودم میتوانم« آنهارا انگیزهی نوشتن خود دانسته است. واحد علمی ماهنامه مشق عشق سعی دارد تا این قسمت را محلی دائمی برای ارائهی راهکارهای جدید تحصیلی کند. آقای بهروز فمی تفرشی در قسمت اول این کتاب سخنی دارد با مشاوران عزیز که ما قسمتی از آن و پس از آن اصولی برای دانشآموزان ضعیف، متوسط و قوی را تقدیم شما مشاوران و دانشآموزان عزیز میکنیم: »جامعه با هزار باید و نباید (بی دلیل و منفعت) دانشآموزان را به بند میکشد و از همه بدتر به آنها انگ راحت طلبی، بیمسئولیتی، ناتوانی و... میزند. ولی باور کنیم بچههای این دوره توانمند و باهوش اما خودناباورند. ما مشاوران میتوانیم مرهم و پشتوانهی نسلی آزرده باشیم. بیشتر دانشآموزان به ما مشاوران نیاز مبرم دارند ولی خودشان از این موضوع آگاهی ندارند. امروز ما مرجع مدیران، معلمان و اولیا هستیم.
خوشبختانه مشاوران توانمند توانستهاند نقش مؤثری در برخی از مدارس ایفا کنند. باید جایگاه واقعی خود را در مدرسه و نظام آموزشی بازیابیم و این مهم دست نخواهد داد مگر آن که توانمندی و اطلاعات حرفهای خود را ارتقا دهیم. تفکر سنتی و اداری جایگاه ما مشاوران را تغییر نمیدهد. نباید منتظر بود تا کسی این جایگاه را به ما هدیه کند. در این رابطه به دستورالعمل و بخشنامههای اداری چشم ندوزیم. این یک واقعیت است که برای حل مشکلات، بیش از امکانات سخت افزاری، به جنبش فکری و تحول نرمافزاری نیاز داریم.«
*اصولی برای دانشآموزان ضعیف و متوسط:
اینگونه دانشآموزان قبل از اینکه ناتوان باشند، درماندهاند. آنها نمیدانند چگونه درس بخوانند و عقبماندگی خود را جبران کنند. نمونههای زیادی نشان دادهاند که ضعیفترین دانشآموزان هم اگر فنون کار را بدانند، میتوانند به میزان قابل توجهی پیشرفت کنند. هنگام برنامهریزی، این دانشآموزان باید خود فهرستی از تکالیف و اموری هفتگی تهیه کنند. سپس از میان آنها کارهای مهمی که به آنها علاقه دارند و امکان اجرای آنها 50،50، است، توسط مشاور انتخاب شود. بعد از آن، چینش امور مشخص شده باز به عهدهی خود دانشآموز است. با گذشت زمان و اطمینان از بهتر شدن انگیزهی دانشآموز، بهتر است برخی از تکالیف و کارهای هفتههای بعدی را خود انتخاب کند، تا مجبور به تصمیمگیری شود و فعالیتهای خود را پیشبینی کند و از همه مهمتر خود را کنترل کند.
*اصولی برای دانشآموزان قوی:
اینها،خودگردان اند و معمولاً تمایل ندارند که دیگران در امور تحصیلیشان دخالت کنند. البته میل زیادشان به پیشرفت، آنها را وادار به توجه به تجربهها میکند. بهتر است این دانشآموزان خود تکالیف و امورشان را انتخاب و چینش کنند. نقش مشاوران در این باره ارائهی پیشنهاد، بر نحوهی اجرای برنامه و نظارتجلوگیری از اشتباهات است. هدف مشاوران در مواجهه با دانشآموزان قوی، عمق و شتاب دادن به درس خواندنشان و ارائهی تکالیف تکمیلی است.
*حالا حرف خودمان:
متأسفانه در ابرکوه، رابطهی ما و مشاوران شکرآب است! رفاقت بین دانشآموزان و مشاوران وجود ندارد. مقصر هم هر دو طرف اند. ما مشاوران را معلمی میدانیم که فقط سال اول میآمد سر کلاس و مشاوران هم صمیمیت و دوستی بیشتر با ما را مثل اینکه کسر شأن میدانند. علاوه بر اینها، مشکل بزرگتری هم وجود دارد و آن نحوهی مدیریت مدارس است. توجه افراطی و نابخردانه به امر کلاس و درس، راه آزادی عمل و شکوفایی و تکمیل ظرفیتهای فرهنگی، عقیدتی و از همه مهمتر، علمی را از ما گرفته و همچنین توجهِ در حد اسم و رسم به مشاوران عزیز و کارایی آنها و اجازه ندادن به ایشان برای اجرای ایدهها، تحقیقات و بررسیهای میدانی بر دانشآموزان، بال و پر آنها را هم مثل معاونان پرورشی بستهاست. اینگونه مشکلات را میتوان با برخورد رودرروی ما و مشاوران و اگر لازم شد، مدیران، حل کرد. ارتباط ما و مشاوران حلقهی گم شدهای دارد که تا با هم نگردیم پیدا نمیشود. از همینجا از دانشآموزان صاحبنظر و مشاوران دعوت میکنیم که پای هم بنشینیم. انشا ا... تابستان امسال نقطهی شروع این اصلاح باشد!
حتماً ادامه دارد... .
واحد علمی مشق عشق
پیشرفتهای جمهوری اسلامی ایران؛
در طول تارخ بشر، هرجا که علم با تکیه بر توحید شکفته، میوهای جز سعادت و نیکبختی نداده که چراغ راهی نباشد برای آیندگان. اینکه چرا علم باید خدایی باشد تا سراجی باشد بر مرکز حقجو و برهانخواه هر آدمی از آنجا نشئت میگیرد که علم مُنوّر تنها از وجود منوّر سرچشمه میگیرد و هرکه چشمهای شد، باید جست که چه کرد تا به منبع جهان پیوست. گویند که علم را جز به بهانهی نیکروزی بشر نباید اندوخت؛ درست است ولی علم وقتی نیکروزی میآورد که نیکپیای در پس آن باشد. گهگاه میبینی که بزرگترین اندوختههای عقل بنیآدم را عدهای به یغما برده، از آن ظلم سازند که مظلوم بدان بچلانند و به این فکر کنند که به به از این درایتمان که کاری بسیار نافع کردیم. این که چه میشود که گاهی مردمان خردورز و علمجو دانش خود را به ارزنی فروشند و بدانند که به که میفروشند و چه فتنهها از خریدار دانش برافروزد، جای عجب ندارد که منشأش همان نا نیکپیای است. کسی که والد علم است، اگر به آن منبع نامتناهی وصل نباشد و مستقل از او بنگرد، این چنین عقلش را به متاع اندک دنیا میفروشد و متعاقباً آخرتش را(که البته خدا نکند!). این همه آسمان ریسمان بافتن از چه روی؟! بعد از انقلاب نورانی ایران اسلامی، آن علت شکوفه دادن علم، یعنی تکیه بر علم خداوندگار یکتا، باز جان تازه گرفت و کسب علم را از حالت صنعت پر سود به ارزش پر جود، تبدیل کرد. این نوجوان ولی پختهی سی و یک ساله، یعنی ایران اسلامی، در این مدت همچون ابن سینای 12 ساله کسب علم را خارج از فرمولهای اقتصادی و سیاسی و نظامی، بلکه برای مخلوقات ، بل در ره خداوندگار مخلوقات دانست و جای هیچ کتمان از علم تازهاش نگذاشت که ابلهان عالم مادی، این کنند که ما نکنیم! یادمان هست که آن بزرگ زن قهرمان که عمر کوتاه ولی پربارش را در ره علم گذاشت، وقتی از جانب اغرب عالم (غربی ترین!) نزدش آمدند که علم رادیواکتیویته را به ما بیاموز، باشد که متاعی هنگفت تو را دهیم، گفت: اگر علم، مراست، خود دانم که چه کنم و رفت و در جلسهای عظیم نکته به نکتهی استفاده از جدید عنصر را که رادیوم اش خوانند، به جهانیان عرضه داشت. ایران اسلامی، به رقم تمام تحریمها و کارشکنیها و بعضاً خیانتها با استقامت مثال زدنی دانشمندان با خدای خود و مردم عالمپرور خود توانست که از آن واردکنندهی پولدار، خود را مبدل سازد به تولید کنندهی رَهدار، که داند به که ارزاند و به که گران! به که خضوع کند و به که غرور! به که بخشد و از که ستاند! بزرگی از ایرانمان گفت رمز موفقیت آن باشد که در بادی امر مسئله را باز شناسی و در پسش، در سایه سار نورانی ایمان، از علم و دانش استفاده کنی که این رمز عالمِ پارساست! اگر بخواهیم حقاً و انصافاً از جهشهای علمیمان بگوییم، با آن همه بلایای علمی و فرهنگی که بر این ملت رفت، باز ما را یارای آن نیست که منصف باشیم. با آنکه بعضی از وضع علمی کشور شِکوِه دارند که در پارهای حق دارند و در پارهای نه، ولی مَراماً نمیتوان از مهندسان جهادگر بی سنگر دوران دفاع مقدس گذشت. انصافاً نمیشود که از سد سازان و راه سازان و ساختمان سازان دوران بازسازی کشور گذشت. حق نیست که از عالمان ادبی و هنری خود که در این سی و یک سال یار و همراه جمهوری اسلامی ایران بودند، گذشت. عقل نمیگذارد که از پزشکان سینا اندیشه و کیمیاگران حیّان رُو و از ریاضیدانان و منجمان غیاس الدینی و ابوریحانی بی تشکر عبور کرد. کلی گفتیم و به جزء نپرداختیم که این هم حق نبوَد. از آنان که با تمام دل، ایمان، دعا و علم، در ره پر فراز و نشیب فیزیک هسته پا نهادند، تا مرهمی باشند بر برق خانههامان و یاوری باشند از برای کشاورزانمان و دوایی باشند بر دل افگار بیمارانمان و از خود داروسازانمان که با این همه تحریم، با هر پیشرفتی، مشت میکوفتند بر سنگهای خارای شرق و غربمان و از رویانمان که با بزغاله هایش ما را از بابت حملهی آقا گرگهی هموفیلی و دیگر گرگها مصون داشته. از هوایمان و از فضایمان هم باید تشکر کنیم که ایرانمان را در آسمانها هم به پرواز درآوردند که به ثریا رسیم و فخر جهانیان باشیم و تشکر میکنیم از ... . تشکر نهاییمان اولاً از خداست، ثانیاً از حجت خداست، ثالثاً از روح خداست، رابعاً از ولی و علیِّ خداست و خامساً از ملت خداست، که هیچ لحظه ما را بی رهنمود نگذاشتند. ماییم و ادامهی راه، که نباید این علم خدایی بماند در راه!
/span>>/>(انتخاب سبک آمیخته و کمی ادبی متن، با بچههای واحد علمی مشق عشق!)
واحد علمی مشق عشق
تولید علم یا چرخش علم! مسئله این است!!
*چرخش علم/span>>/>: آموختن علوم جدید و قدیم و تعلیم آن به دیگران.
*تولید علم: آموختن علوم جدید و قدیم و کشف علوم جدیدتر با آنها.
از این دو تعریف تفاوت تولید و چرخش علم معلوم است. کشور ما درگیر این مسئله است که چگونه میتوان از چرخش بیرویهی علم یک فاز بالاتر رفت و جهتی به آن داد که بتوان تولید کرد. تولید علم میتواند به شدت سرمایه آور باشد.کشف روابط جدید فیزیکی و شیمیایی، دستیابی تخصصی به علوم در انحصار کشورهای بخیل، راهیابی به جمع ملل دارای بیماران خارجی، صرفه جویی در واردات علم، سود هنگفت در صادرات علم، استفادهی بهینه از منابع طبیعی، و حتی بالا بردن سطح فرهنگ ملت، کسب عزت در جهان، محبوبیت در بین اقشار مختلف مردم دنیا و ...، از مزیتهای تولید علم است. ولی مضرّات چرخشِ علمِ تنها، دست کمی از عقب نشینی در جنگ رودررو ندارد. کوتاه شدن افقهای علمی، فرار مغزهای ملت،ضررهای پیدرپی واردات علم، متمرکز شدن بودجههای علمی برای چرخش آن، از دست دادن غرور ملی و اعتماد به نفس جوانان و... . چرخش علم، درست است که لازمهی تولید علم است ولی توجه نامتعارف به آن لطمات سنگینی را به بار میآورد. متأسفانه نظام آموزش ما- نگفتیم نظام آموزش و پرورش، چون که با کوتاهی همه، نظام پرورش هنوز شکل نگرفته- دانشآموزان را به جای آشنایی با راههای کنجکاوی، تیزبینی، خلاقیت و نوآوری با روش های پس ختام(!)، طوطی شدن(!) و (...)خوانی، آشنا میکند. اگر بخواهیم از این گرداب علمی خارج شویم، یکی از راههایش، توجه بیشتر به نوع بارآوری دانشآموزان است. باید آنها را خلاق،کنجکاو، جویا، پویا، آگاه، مسئولیت پذیر، پیگیر، متعهد و معتقد پرورش داد. همه، از خود دانشآموز تا مشاوران و دبیران و وزیر و ... گرفته، چارهسازند، پس همه هم مقصرند که تاکنون کاری و آگاهیبخشی نکردند! هزینهای که صرف تشویق دانشجویان به کارهای پژوهشی میشود، یک چندمش اگر در سطوح پایینتر خرج شود بازدهی غیرقابل وصف خواهد داشت. امکانات پژوهشی در سطح مدارس کشور به صورت مُحَقّرانهای پایین است. کسی تقصیری ندارد، چون پژوهش هدفمند برای مدارس مثل تقسیم صفر بر صفر است(!). هنوز دانشگاه ما در این مورد میلنگد، چه رسد به ... . (البته محض اطلاع کسانی که از این مقاله بیش از حد شاد شدند بگوییم که وضع ما نسبت به قبل خیلی بهتر است و کارها در این جهت بسیار بیشتر اما هنوز جا دارد و ضرورت.) ما نیازمند تغییر در روش بارآوری و پرورش خود هستیم. دیگر کودک نیستیم که مادرمان غذا در دهانمان بگذارد! بیایید و سطح کار بر تولید علم را از دانشگاهها به دبیرستانها و راهنماییها بیاورید. در مقطع راهنمایی به جای اینکه ما را مثلا به رشتهی مطلوبمان سوق دهید، استعدادهایمان را کشف کنید. کارتان شده گرفتن آزمون آزمایشی و هوش! در ایران ما کشف استعداد و تواناییهای بالقوهی خدادادی این طور نباید باشد! بال و پر دانشآموزان بسته است! موفقیت را فقط درس خواندنِ صرف، میدانیم در صورتی که کسب علم و فهم و شکوفا کردن استعدادها، شاخصهی سعادت است! دروس تحصیلی ما از بس چرخیدهاند، دیگر هرز شدهاند! با این کار فرصت به روز شدن از ما گرفته میشود! این تنها یک راهکار بود. ادامه دارد... .
ابوالفضل شفیعی
در پستوی طبابت!
مطلب قابل بیان در خصوص رشتهی پزشکی، طول دورهی این رشته است. پشتکار درونی و حقیقی عامل موفقیت و حفظ نشاط در سپری کردن این رشتهی با ارزش است. تأمل و دقت در انتخاب این رشته جایگاه ویژهای دارد که با انتخاب آگاهانه میتوان به وظایف سنگین این انتخاب به خوبی عمل کرد و در پایان سرافراز و پیروز به درجهی دکتری رسید.
نظام آموزش پزشکی عمومی شامل 5 دوره است:
1- دورهی علوم پایه: /span>>/>این دوره ضمن آشنا نمودن دانشجویان با مباحث پایه، آمادگی لازمرابرای یادگیری علومبالینی در آنان بهوجودمیآورد. طول این دوره 5 ترم است.
2- دورهی فیزیوپاتولوژی: آگاهی از مبانی فیزیولوژیک، شناخت مکانیزم بیماریها و عوامل مؤثر در آنها، نشانههای بیماریها و تشخیص و درمان آنها، مطالبی است که شما میتوانید آنها را فرابگیرید. طول این دوره 6 ماه است.
3- کارآموزی بالینی: شناخت آثار و علائم بیماریها از دیدگاه بالینی و آزمایشگاهی و به دست آوردن تواناییهای لازم در به کار بردن اندیشه، استدلال و نتیجه گیری سریع در طراحی عملیات پیشگیری و درمان است. طول این دوره 20 ماه است.
4- کارورزی بالینی: پرورش مهارتها، تقویت قدرت تصمیمگیری در مقابله با مسائل بهداشتی و درمانی و قبول مسئولیت در مقابل اقدام لازم، هدفهای این دورهی مهم است که 18 ماه طول میکشد.
5- کارورزی: این دوره کنکور کارورزی دارد که کلیاتی از دروس 4 دورهی قبل است.
*پس از اتمام این مراحل، فارق التحصیلان این دوره ملزم به خدمت در مناطق محروم کشور عزیزمان هستند تا هم یاور مردم باشد و هم تجربیات خود را تکمیل کنند. بازار کار رشتهی پزشکی از منزل شخصی پزشکان شروع و تا بیمارستانها، کلینیکها، درمانگاهها، اورژانسها و کلیهی مراکز درمانی در بخشهای دولتی و خصوصی، ورزشگاهها و ... گسترش مییابد و در صورت بضاعت مالی، امکان تأسیس مطب را نیز میتوان یکی از بخشهایی دانست که پزشکان اشتغال خود را فراهم میکنند. رشتهی پزشکی با همهی سختیهایی که یک دانشجو در راه آن متحمل میشود، متأسفانه در بازار کار خود دچار مشکلاتی شده که بعضی مطالب نگرانکنندهی آن در حد حرفهای معمولی مردم کوچه و بازار درآمده ولی واقعیت هر رشته جدای از مدیریت توانمندی که جهت جذب فارغ التحصیلان دانشگاهها لازم است، این است که دانشجوی با انگیزه و دارای پشتکار، کار شایستهی خود را مییابد. *!اطلاعرسانی پیرامون رشتههای درخواستی پذیرفته میشود!*
سید جلال الدین حق پرست
علوم انسانی، اسلامی یا غربی؟!
بین انسان و علوم انسانی در فرهنگها و تمدنها ارتباط کاملی وجود دارد. یکی از راهکارها، بیان این ارتباط است که بگوییم در هر فرهنگ و تمدنی همهی علوم و فنون و روشها و تدبیرها برای تأمین سعادت انسان است. البته این مطلب بدین معنا نیست که علوم و فنون واقعاً انسان را به سعادت میرسانند ولی لااقل چنین ادعایی را دارند و اختلاف در فنون و علوم و از جمله، علوم انسانی به این بازمیگردد که تصور از کمال و سعادت در فرهنگها و تمدنها متفاوت است. کمالی که برای هر چیز در نظر گرفته میشود، با شناختی که نسبت به آن حاصل میآید، ارتباط دارد. کمال در واقع، بهترین حالتی است که موجود میتواند در آن قرار گیرد. آنچه گفته شد مقدمهای بود برای اینکه اگر انسان را به گونهای خاص بشناسیم و تعریف کنیم، کمال مطلوب خاصی برای انسان درنظرمیگیریم که متناسب با آن شناخت و تعریف خواهدبود و از این سخن به این نتیجه میرسیم که میان انسانشناسی در هر فرهنگ و تمدن و علوم انسانی در آن فرهنگ و تمدن، ارتباط وجود دارد، زیرا علوم انسانی را از جمله راهها و مسائلی میدانیم که در هر فرهنگ و تمدن برای سعادت و کمال انسان به وجودآمده و بسط یافتهاست. علوم و فنون ابزارهایی برای رسیدن به کمال و سعادتند و با تفاوتکمالها و انسانشناسیها، میان علوم انسانی غربی و علوم انسانی در فرهنگ اسلامی تفاوت بنیادی وجودخواهد داشت. در ضمن، به این نکته نیز باید توجه داشت که انسانشناسی، دریچهی مناسبی برای شناخت فرهنگها و تمدنهاست.
انسان دارای دو جنبهی مادی و معنوی در حیات خویش است که هر دو وجه در حیاتش مؤثر هستند. با توجه به این مسئله در اسلام و انسانشناسی اسلامی، اگر شرایط مادی خارجی متشابه، مثل شرایط زندگی و محیط زیست مشابه را برای دو انسان متفاوت یا یک فرد در دو زمان متفاوت فراهم کنیم، نمیتوانیم مطمئن باشیم که واکنش آن دو انسان یا آن فرد در قبال آن شرایط خارجی مشابه یکسان باشد، چون ممکن است در وجود انسان حقیقتی بروز کند و ابتکار را به دست گیرد که خود تابع ضوابط علوم تجربی و مادی نباشد، اما در فرهنگ مادی غرب، علوم تجربی بر این اصل استوارند که یک حادثه را میتوان تکرار و نتایج آن را پیشبینی کرد.
ادامه دارد... ./span>>/>
عرفان عبدالغفاری
دیدار با دانشآموزان عضو انجمن اسلامی 24/12/1383
قسمت اول:
از دیدار صمیمانه با شما جوانان عزیز خیلى خوشحال و خرسندم. فضایى که شما جوانهاى عزیز، با اخلاص و صفاى خودتان در هر محیطى که حضور دارید، ایجاد مىکنید، حقیقتاً براى بنده یک فضاى بسیار شیرین و جذاب است. یقیناً زبدهى جوانان کشور، جوانان دانشآموز و دانشجو و طلاب علوم دینىاند. هرچه احساس تعهد و مسؤولیت و کار در بین این قشر عظیم و میلیونى بیشتر باشد، ارزش جوان بالاتر مىرود؛ و نباید شک داشت که انجمنهاى اسلامىِ دانشآموزى از جمله مجموعههاى بسیار پُرتلاش و پُرکار و با ایمان محسوب مىشوند. لذا من دیدار با شما را مغتنم مىشمارم، به شما به چشم عناصرى بسیار عزیز نگاه مىکنم، قدر شما را مىدانم و این امید را در دل مىپرورانم که انشاءاللَّه در آیندهى این کشور، نقش و فعالیت شما بتواند آرزوهاى بزرگ این ملت را برآورده کند.
/span>>/>یکى از مهمترین آرزوهاى هر جوانى در سنین شماها - چه پسر، چه دختر - این است که در محیط و جامعهیى که زندگى مىکند، این خصوصیات را مشاهده کند: جامعهى او،یک جامعهى پیشرفته از لحاظ علم و مدنیت باشد؛ از عدالت و روابط اجتماعىِ انسانى و اخلاق انسانى برخوردار باشد و افق روشنى براى همهى افراد - بخصوص جوانان - وجود داشته باشد. کار بزرگى که ملت ما در بیستوشش سال پیش انجام داد - یعنى پدید آوردن انقلاب اسلامى - اگر پنجاه سال و یا حتّى سى سال زودتر انجام گرفته بود، امروز این جامعهى آرمانى را در کشور و خانهى خودمان داشتیم. وقتى مشروطیت بهوجود آمد، یا سالهاى بعد از مشروطیت، اگر ملت ایران توانسته بود همان کارى را بکند که در انقلاب اسلامى کرد، راه از آن زمان شروع مىشد و ما امروز مىتوانستیم شاهد جامعهاى باشیم که هم از لحاظ علمى و صنعتى پیشرفته است، هم یک جامعهى برخوردار از عدالت است، هم یک جامعهى برخوردار از احساس معنویت و ایمان معنوى است - که این براى جوانها خیلى مهم است - ولى وقتى ملت ایران تشنهى چنان تحولى بود، نگذاشتند این تحول صورت بگیرد. اینکه مىگویم نگذاشتند، یک محاسبهى کاملاً دقیق و علمى دارد؛ نه اینکه ملت ایران نمىخواست یا حاضر به فداکارى نبود؛ چرا، لیکن در دورهى مشروطیت از بىتجربگى ملت و رهبران آن استفاده کردند و حرکت عظیمى که در این کشور علیه استبدادِ درازمدت پادشاهان - که سرچشمهى همهى بدبختىها بود - بهوجود آمده بود، به بیراهه کشاندند و از درون آنرا پوچ و منهدم کردند.
البته آنروز دشمن بهطور مشخص دولت انگلیس بود و در دنیا همان نقشى را ایفا مىکرد که امروز امریکا ایفا مىکند. هدف آنها سلطه، دستاندازى، جهانگشایى، دخالت در امور ملتها براى مکیدن ثروتهاى ملى و عقب نگهداشتن ملتهاى آسیا و آفریقا و هر جاى دیگر بود. در همان قدمهاى اول با استفاده از روشهاى پیچیده، مشروطه را به غیر آن راهى که ملت براى آن حرکت کرده بود - یعنى راه استقلال و آزادى در زیر سایهى اسلام - منحرف کردند؛ ده پانزده سالى هم که گذشت، انگلیسىها بدل فن مشروطه و حرکت عظیم ملت ایران را زدند؛ یعنى رضاخان پهلوى را سرکار آوردند. ملت تجربه نداشت؛ حتّى رهبران هم تجربه نداشتند؛ بنابراین دشمن توانست کار خودش را بکند؛ لذا آغاز این حرکت بزرگ، هشتاد نود سال تأخیر افتاد و در طول این مدت هر کار توانستند، با این ملت مظلوم و با این کشور کردند. پهلوىها را سر کار آوردند، براى اینکه سلطهى بیگانه را - که مکمل سرنوشت سیاه ملت پس از استبداد داخلى بود - بر ملت تحمیل کنند؛ و چون مىدانستند ملت با پیشرفتهاى دنیا آشناست، براى اینکه اشتهاى بسیار صادقانهى ملت به پیشرفت را فروبخوابانند، با ابزارهاى زرق و برق تمدن، سر ملت را گرم کردند و حقیقتِ تمدن غربى را - که علم و پیشرفت بود- از او دریغ کردند و ملت را به ظواهر سرگرم ساختند؛ مثل بچهیى که گرسنه است و ممکن است سراغ غذا برود؛ اما بهجاى دادن غذاى داراى پروتئین و ویتامین، با پفک نمکى اشتهایش را از بین ببرند تا دیگر میلى پیدا نکند؛ این کار را با ملت کردند. سالها این ملت در سختىهاى ناشى از سلطهى بیگانه گذراند تا اینکه زمینه براى انقلاب اسلامى آماده شد. رهبرى حکیم، پُرقدرت، با اراده و عزم راسخ و نافذ در همهى دلها، در میان مردم بهوجود آمد و وارد میدان شد؛ ملت هم تجربه پیدا کرده بودند؛ لذا انقلاب اسلامى شکل گرفت و این دفعه ترفند دشمن بىاثر ماند؛ چون ملت و رهبران در انقلاب اسلامى تجربه پیدا کرده بودند. این دفعه در انقلاب اسلامى، با استفادهى از تجربهى مشروطیت، هم ملت ما، هم رهبرانروحانىماوهم روشنفکران صادق ما فهمیدند که باید حصار معنوى - یعنى حصار ایمان، ارزشهاى انقلابى و حصار بیدارى - را در مقابل توطئههاى دشمن محکم نگه دارند.
اینکه مىبینید ملت ما بعد از بیستوشش سال «مرگ بر امریکا» را فراموش نمىکند، بهخاطر این است که غفلت از توطئهى استکبار جهانى همان، و اسیر توطئه شدن همان. در واقع «مرگ بر امریکا»یى که مردم ما مىگویند، مثل همان «اعوذ باللَّه من الشّیطان الرّجیم» است که اول هر سورهى قرآن قبل از «بسماللَّه الرّحمن الرّحیم» گفته مىشود. استعاذهى به خدا از شیطان رجیم براى چیست؟ براى این است که انسان مؤمن یک لحظه حضور شیطان را فراموش نکند؛ یک لحظه از یاد نبرد که شیطان آمادهى حمله به او و انهدام حصار معنوى و ایمانىِ اوست. «مرگ بر امریکا» هم براى این است که ملت فراموش نکند سلطهگران جهانى منافع سرشارى که در این کشور داشتهاند و دست آنها کوتاهشده،ازیاد نبردهاند. آنها همیشه دنبال این هستند که همان منافع را باز در داخل این کشور براى خودشان تأمین کنند و به قیمت نابودى استعداد جوانان و آیندهى این کشور، بر ثروت و علم و فناورى خود بیفزایند. پس ملت ایران دیر شروع کرد؛ از انقلاب اسلامى شروع کرد. این تغییراتِ عظیمِ عمیقِ اجتماعى{که در آغاز گفته شد،} باید در طول چند نسل بهوجود بیاید. ما امروز مبالغ زیادى از این راه را پیش رفتهایم... .
ادامه در شمارهی بعد... .
جنگ ما بر سر دین بود یا کشور؟
انقلاب اسلامی، یکـی از شـگرفتـرین انقـلابهای دنیاسـت که از قیـام عاشـورا و مـردی از تبار عاشوراییان نشأت گرفته است. یکی از نگینهای درخشان این انقلاب، جنگ تحمیلی-اصطکاکی 8 سالهای بود که میدانی شده بود برای رشادت و جوانمردی. در جنگ و پس از جنگ، مثل قبل از جنگ، آمریکاییها از داخل و خارج که از انقلاب و پیروزی مردم از جنگ هراسان شده بودند، به دنبال راهی برای تحریف انقلاب اسلامی بودند، پس اشکالاتی بر انقلاب و اصول عقیدتی ما وارد کردند؛ از جمله اینکه با سوء استفاده و فهم از شعارهای دوران دفاع مقدس که از قلب مردم میجوشید و نشانگر کینهی آنها از ظلم و استکبار و بی دینی بود، نظیر /span>>/>»جنگ، جنگ، تا پیروزی و یا راه قدس از کربلا میگذرد« ایرانیان مسلمان و شیعهی علی(ع) را متهم به جنگ طلبی، تجاوزگری و طمع کردند و گفتند، اینکه جنگ شما برای اسلام بوده، شعاری بیش نیست. ولی این حرف لطیفهای است که مردم حقیقت جوی دنیا را به خنده وامیدارد، چراکه: صدور انقلاب را که از زبان مبارک امام شنیدیم، کشور گشایی و جنگ طلبی نبود. در این مورد بعداً بحث میکنیم.
1- جنگ از سوی رژیم بعث آغاز شد و کشور ما تنها به دنبال دفاع بود نه کشورگشایی، چون خود در ابتدای راه بود و فکر به کشورگشایی و جنگ به طور کل به ذهن هیچ یک از رهبران کشور و در صدر همه، امام(ره) خطور نمیکرد. اصطلاح
2- جبهههای ما بیشتر از آنکه جای جنگ باشد، تجلیگاه و مبلغ دین بود. یعنی در هر گوشهای که نظر میکردی، قرآن بود و همهمهی راز و نیاز رزمندگان. نه ریایی بود و نه هراسی. همه آمدهبودند که بروند. اینکه بعضی ابلهان میپندارند بعضی برای کوپنش آمدند و امتیازات بعدی، باید بدانند که جنگ و جهاد در راه خدا توفیق حضور میخواهد. آنها که در متن جنگ و تصمیمگیریهای آن بودند، رزمندگان واقعی اند، و آنها که برای اعتبار رزمندگی آمده بودند- که البته بسیار اندک و ناچیزند- مترسکانی بودند که بیشتر برای ترس خودمان از ایمانمان بودند و نه برای ترساندن بی ایمانان! سهم ملیگرایان و تودهایها و دیگر احزاب اوایل انقلاب، با آن همه ادعا، جز اندکی بیش نبود که گاهی همانها هم موی دماغ رزمندگان مخلص ما میشدند.(آن طور جبهه رفتهها از خاطراتشان در برخود با کومونیستها و لیبرالها تعریف می کنند.) در ضمن، حساب منافقین و مبلغین و فریبخوردگان آنها، جدا!
3- غربی ها و در صدرشان آمریکا و انگلیس، در حال ترویج بیبندوباری، تنبلی، نومیدی، انحراف از دینداری و ایمان و در کل، تجاوزگری بودند. این تحرکات داشت کم کم کل بلاد اسلامی را فرامیگرفت که ایران انقلاب کرد، جنگ کرد، خون داد تا سخن امام، یعنی ادای تکلیف بر دوش را تحقق بخشد، چه نتیجهی آن پیروزی باشد و چه شکست. که نتیجهی آن، بیداری مردم مسلمان و غیر مسلمان بود.
4- جهانیان که تا آن زمان ما، انقلاب ما و اسلام ما را فقط از زبان رسانههای غربی شنیدهبودند و ذهنیت کامل و صحیحی نسبت به ما نداشتند -که ندارند- با دیدن واقعهای مثل جنگ تحمیلی، دریافتند که هنوز هم میتوان در جهان امروزی ارزشمند زندگی کرد و ارزشمند فدا شد-همان حلقهی بزرگ گمشدهی تمدن غرب، یعنی ارزش- فهمیدند که انقلاب و اسلام و ملت ایرانزمین نه جنگطلب است و نه بیفرهنگ، بلکه ارزش خود را ارج مینهد، حال آنکه به ضررش باشد که این عین فرهنگ متعالی و عین تمدن والای اسلامی- ایرانی است.
5- در دین و مذهب ما این حکم است که هر عمل باید با نیت خدایی انجام شود. جهاد در راه خدا، یکی از تجلیگاههای عمل به احکام اسلامیاست. جهاد، فتوای امام زمان و یا نائب او در عصر غیبت را میطلبد، که این را امام(ره) انجام داد.
*****
یادمان هست که امام فرمود: ایران برای اسلام است، نه اسلام برای ایران! این سخن را گفت و مهر محکمی بر دهان به اصطلاح روشنفکران تمام اعصار ایران زد. ایران وقتی برای خدا و دینش یعنی اسلام باشد ناموس ما میشود. ایران وقتی فدای امام زمانش باشد خاکش درّ و گوهر میشود و خونی که به خاطرش ریخته شده طلا میشود. ایران وقتی ارزش دفاع کردن دارد که خود از ارزشهای والای انسانی و الهی، تعالیم نبوی و آموزههای أئمّه دفاع کند. رفقا، این دنیا، صحنهی کشف ارزشهاست. اگر ارزش را بشناسیم و گرامیاش بداریم، خودمان هم ارزش میشویم. همانطور که خاک ایران از اسلام دفاع کرد و خودش از بالاترین ارزشها شد. حالا جواب سؤال را درمییابیم:
«کشور ایران از اسلام دفاع کرد و خدا هم از ایران؛ پس ما اول از اسلام دفاع کردیم و بعد از ایران!»
محمدرضا فلاحزاده
لیزر در چشم دشمن + غنی سازی 20 درصدی!
*لیزر بچههای ایران در چشم انحصارطلبان!
اول از همه تعریف:
“/span>>/>>/>>/>Light Amplification by Stimulated Emission of Radiation”
حالا کی مَرده معنیش کنه؟! لیزر یعنی تقویت نور به روش گسیل القایی تابش! حالا کیمَردهبفهمه؟! ماا ز بچههای پیشدانشگاهی پرسیدیم و فهمیدیم: وقتی با مقدار معینی انرژی(یک فوتون)، اتمی را برانگیخته کنیم(الکترونش برود به تراز بالاتر)، خودبهخود میخواهد انرژی بدهد و نابرانگیخته(!) شود ولی اگر ما قبل ازاین، یک فوتون دیگر به آن بتابانیم، این دفعه دو فوتون باید بدهد تا به حالت پایدار برگردد. حالا اگر یک اتم برانگیخته، بشود چندین اتم برانگیخته، وقتی یک فوتون به آنان بتابانی، مثل تقسیم باکتریها، تصاعدی، انرژی به صورت پرتوهای نور باریک، موازی و با طول موج مشخص پس میدهند! وقتی به تارخچهی کشف لیزر نگاه میکنی، کیف میکنی که در ردیف دانشمندان بزرگی مثل اینشتین، تاونز، اسکاولو، هولد و میمن، یک اسم زیبا، یعنی علی جوان را هم میبینی که سال 1341 لیزر گازی را اختراع کردهاست! بعد از آن موقع کشور ما برای استفاده از برکات لیزر در پزشـکی، بـرش و جـوش فلـزات، مخابرات، ردیابها، فاصلهیابها، انرژی هستهای و... ، وابسته به دستگاههای خارجی بودهاست ولی اگر الآن یک تار مو از سرت بکنی(البته اگر آخریش نباشه!) و ببری تهران، دانشمندان جوان و متعهد ایران اسلامی میتوانند در همین عرض بسیار کم تار موی تو، دوتا سوراخ درست کنن! واقعاً مرحبا به غیرت و هوش و پشتکار ایرانی! از این به بعد به جای لیزرهای الکی، میتوانیم با لیزر واقعی چشم دشمنان انحصارطلبمان را اذیت و یا درمان کنیم!
*20%غنیسازی اورانیم،مشت محکم به دهان بدخواهان ایراناسلامی؛
اگر یادتان باشد، در تابستان، ایران عزتمندانه، برسر حق خود که همان استفادهی صلحآمیز از انرژی پاک هستهای و آن هم استفادهی دارویی آن بود، با چند کشور بزرگ خارجی که سابقهی فریب دادن و مستهزء کردن دولتهای قبل را داشتند به گفتگوی فعال و زیرکانهای نشست که نتیجهاش چیزی جز به التماس و اعتراف انداختن کشورهایی چون فرانسه و آمریکا و روسیه نبود. این که خواندید، تفسیر خودمانی آن نشستها بود. ولی اصل ماجرا...
واحد علمی مشق عشق
بسم الله
الهی، عجل لولیک الفرج
سلام بر تو ای دوست عزیز! مفتتح شد این وبلاگ حقیر به قصد مهدی، صاحبِ زمان. قبول کند انشاالله!
حتما لحظات خوبی را با مشق عشق خواهید داشت!